بایگان عکس و کلمه
Photo
علی خادم
خیابان لاله‌زار
1322

متن

سارا یکتاپور

 ماندن در زمین

یک ماه پیش که این عکسِ علی خادم به چشمم آمد و تصمیم گرفتم درباره‌اش بنویسم، هرگز پیش‌بینی نمی‌کردم که چندی بعد همه‌چیز چنان دگرگون شود که هر آن‌چه در ذهن داشتم به حاشیه برود و چشم‌هایم با چیز دیگری پر شود. بر بسترِ عکس حالا تجربه‌ی جمعیِ غریبی چیره شده است.

این که پیوند‌های عکسی را بگسلم و آن عکس را جایی در افکارم بنشانم و معنای جدیدی سوارش کنم همیشه برایم خوشایند بوده اما این بار تلخ است و در عین حال نمی‌توانم این لایه‌‎‌ی تیره را کنار بزنم. به تجربه‌ی دیدن با چشمانِ پر از اشک می‌ماند؛ همه‌ چیز تار می‌شود.

واقعه‌ای ناگهانی و بی‌سرانجام مسیری مشترک را در هم شکسته. چشم‌اندازی هم وجود ندارد و با این‌که از بالا می‌بینم اما احساس می‌کنم که مثل آن دو نفر فقط می‌توانم بایستم و به جاده نگاه کنم چون در این مقیاس عظیم چه کاری جز مبهوت شدن، گم شدن، در فکر غرق شدن و تلاش برای فهمیدن از دستم برمی‌آید؟

 نشانه‌ی تهران را می‌بینم که بخشی از آن قطع شده است. کار از کارِ عکس گذشته. نمی‌توان آن "ن"ی جداشده را برگرداند. فقط می‌شود فهمید که نیست و به یاد داشت که این تصویر چیزی را ندارد که باید می‌داشت، چیزی شکسته است که دیگر نمی‌توان سرهمش کرد هم‌چون چیزی که در دل‌هامان فرو ریخته است.

عایده‌ی آن دوازده روز برایم فقط شمعی‌ست که در چنته دارم برای سوگواری کردن و زیر نور اندکش گریستن به یاد آن‌هایی که از دستمان رفتند و سپس شاید بشود با آن نورِ کم‌رمق جلوی پایی را هم روشن کرد و یا سنگی را از جلوی پای هم‌قدمی برداشت. کاش شمع‌ها را کنار هم بگذاریم تا بلکه بشود به جای تنهایی کز کردن، با هم گرد نوری که در تاریکی سوسو می‌زند بنشینیم. کسی چه می‌داند شاید در آن نور، گذرگاهی هم نمایان شود.

پس بیایید

به دور این هیزم‌های نمور

جمع شویم

رطوبتِ هیزم‌های نمور را

فراموش کنیم

اگرچه می‌دانیم

هزاران کبریت هم قادر نیست

این هیزم‌ها را

مبدل به آتش کند*


*ماندن در زمین، احمدرضا احمدی