بایگان عکس و کلمه
Photo
حامد سوداچی
بدون عنوان از مجموعه‌ی احتضار (کهریزک)
1394

متن

غزاله هدایت

خالیِ تشک

احتمالاً هر کس ساعات یا روزها یا شب‌هایی را کنار محتضری گذرانده باشد می‌بیند که در این عکس غیابْ حضور مرگ است. می‌بیند که در این عکس زوزه‌ی ناخوانای پشت پنجره به گوش می‌رسد، همان وزوزی که گاه از همهمه‌ی شهر می‌گوید گاه از صدای پرنده‌ها و وزیدن باد. هر کس زمان احتضار عزیزی را تجربه کرده باشد در این عکس صدای نفس‌های آرام یا تند او را می‌شنود که در تن می‌خلد و تا دیرزمانی می‌ماند. عکاس، با آن زاویه‌ی از بالا، چیزی برای پاییدن ندارد. عکس چیزی برای نشان دادن ندارد. رنگی هم در این عکس جاری نیست؛ تنها تشکی به رنگ خاک که از زخم‌ها می‌گوید و تکه‌ای ملافه‌ی سفید که احتمالاً بر آن کشیده‌اند.

 این عکس یکسره از مرگ می‌گوید؛ هم به واسطه‌ی موضوعی که دارد و هم چون می‌دانیم عکس ایستا و ساکن و راکد است و راوی گذشته است اما هر کس کنار محتضری بوده باشد می‌داند که تا چه حد درک زمان دیگرگون می‌شود. با آن‌که مدام مرگ او را به تماشا نشسته‌‌ای اما ناخواسته صدای وزیدن را و صدای زندگی را آن بیرون بیشتر می‌شنوی و می‌دانی با آن‌که این عکس می‌خواهد فقط و فقط از مرگ بگوید تا چه اندازه در این باره ناکام و شکست‌خورده است.