
متن
مهران مهاجرخاکستری ناتمام
عکسهای صادق تیرافکن اساساً استوار بر زبان نمایش است. اینجا اما انگار باید پشت صحنه و پشت پرده را ببینیم. پرده اما یکسره نمیافتد. عکس، عکسی است که ابهام جوهر وجودی آن است و همین آن را جذاب و چشمگیر میکند. برای خواندن عکس دست به دامن عنوان میشوم. عنوان عکس میگوید مکان گورستان است. همین عنوان تاریخ را هم تعیین میکند: ۱۳۶۸. عناصر درون عکس را هم کم یا بیش میخوانیم: سربازی و دو کودکی و زنی. همه چیز نیمه و ناتمام رها شده است. بدنها ناقصاند. نه آشکار است که سرباز به کجا مینگرد و نه میفهمیم کودک کجا را نگاه میکند. هیچ معلوم نیست آن یکی کودک هم به سودای چه میدود و یا آن زن در پی این گسستگی به کجا گام خواهد نهاد. خود عکاس از این چهار نفر بالاتر ایستاده است اما ایستگاه او هم انگار بیثبات و ناپایدار است. این را قاب کج و معوج درون عکس میگوید. همین قاببندی است که چشم مرا بیشتر میگیرد. صحنه را از میان دو ضلع نامنظم و یک ضلع مورب و ضلع بالایی عکس میبینیم. شاید هم عکاس نه از پشت پرده بل از خلال آینهای زنگارگرفته مینگرد. این بیسامانی یا به گفتهی حافظ «نظم پریشان» ذهن و چشم را آشفته میکند و در نادانستهگی رها میسازد.
در بستر این نادانستهگی و در این مکان و با این بدنهای
نیمه، تنها میدانم در میانهی گاهِ مرگ ایستادهایم. این را عنوان عکس به ما میگوید.
مرگی محصور در خاکستریهای چرکین. این را خود عکس به ما میگوید.
اما گریزی نیست،
خود همین «نظم پریشانِ» عکس به ما میگوید باید از این صحنه و این خاکستریها و
این قاب آنسوتر رویم. آنجا زندگی است.