
متن
مهران مهاجرسایهروشن
به یمن عکسهای
فرشباف با بخشی از فرهنگ بخشی از خانهمان در گذشتهای نه چندان دور آشنا میشوم.
و نیز از لذت عکاسی او لذت میبرم که هم باریکبینانه است و هم سرخوشانه. اما
ماجرا همهاش هم این نیست. برخی عکسها جادویم میکنند. یکیاش هم همین عکس است.
جشن عروسی است در روستایی، گوموشاوا؛ و خیل آدمها که گرد هم آمدهاند. برخیشان به
کار خود مشغولاند و برخی هم چشم به دوربین دوختهاند. آنها که به کار خوداند در
کار جشناند. اما آنها که چشم در چشم دوربین دارند نمیدانم در ذهن تکتکشان چه
میگذرد. چه تصوری از تصویر پیآیند در ذهن خود دارند؟ همین نگاههای منفرد در
میانهی جمع، تخیل مرا هم وامیدارد تا تصویر خودم را بسازم. و البته شاید خیالیترین
تصویر در چشمان مرد چوببهدست بالای بام باشد.
عکس همین جا
تمام نمیشود، سایهروشن جادوی دیگر عکس است. شبکهی سایههای درختان بیشوکم بر
همه جا افتاده است، و این سایهروشن لایههای عکس را درهم بافته است. زنان و مردان
را، زنان و و مردان و ساختمان روستایی را، و همهی اینها را با طبیعت غایب – یعنی همان سایهی درختان.
سایهروشن در سنت تصویری بیشتر به کار ساختن حجم میآید و سهبعدینمایی. با این
سهبعدینمایی تصویر دوبعدی به جهان واقعی نزدیک میشود. اما اینجا سایهروشن با
این درهمبافتگیاش خاطرهی جمعی خیالینی از خانه ساخته است.
برخی عکسهای
جذاب عکاس حاصل برهم افتادن تصادفی دو عکس است.
در طمع خام هستم
که آیا این هم چنین است یا نه.