
متن
فرزین آزرمیک طبیعت بیجان
عکس چه ساده و
همزمان چه سخت است. صحنهای آرام و لطیف که تیزیهایی هم در آن سوز میزند. هستهی
شکافتهشده که بر نرمهی مویینگی آب تکیه زده، با چند خلال، از سه طرف در میان آب
و هوا معلق مانده است. عکاس در قرنطینه است؛ در آن بیرون گویی از جعبهی پاندورا
ویروسی سرریز کرده که سراسر جهان را مرگ و بیماری فرا گرفته است. شاید همین است که
با دیدن تصویر، آدم درگیر احساسات متضاد میشود؛ آرامش محیط در عین تلاطم درون، امنیت
خانه در عین تعلیق شرایط و بیحسی و کرختی در برابر شور زندگی. قاب، تداعیگر
طبیعت بیجانهای پروانه اعتمادی است؛ گیاهی که قد برافراشته، عمود بر سطحی تخت
شده با رنگهایی سرد و خطوطی مایل به محوشدگی که پسزمینه را به انتزاع میبرد.
کنار شیشه، قیچی
کوچکی آرام و بیاستفاده افتاده است؛ شیئی که میتواند قطعکنندهی این رشد باشد یا
شاید فقط نمادی از کنترل و انتخابی که فعلاً به تعویق افتاده است. ترکیب این عناصر
مثل استعارهای از وضعیت انسان در دوران بحرانی است: ریشه دواندن در مکانی محدود،
میل به سر برآوردن به سوی نور، و تهدید دائمی وقفه یا قطع شدن مسیر. در این قاب
ساده، در واقع گفتوگویی بیصدا بین بقا و شکنندگی جریان دارد.