متن
غزاله رضاییدرختی کنار رودی، و رودی پای تپهای و ابرهایی بر فراز کوهی، و عکاسی که رو به این منظره ایستاده و دیدگان ما را از پنجرهی عمودی عکس به این منظر گشوده. اما هیچ کجایِ عکسِ ساکنْ بیحرکت نیست. نه فقط درخت که دستان عکاس نیز ایمن نماندهاند از هجوم بادِ بیامان. حتی فلاش دوربین نیز به یاری عکاس نیامده تا بتواند به مدد آن منظره را منجمد کند. دست عکاس لرزیده، همچون تن درخت. ــ باد تنِ مرا و چترم را یکبار چنین لرزاند و به یاد دارم که با رهگذران غریبه در گوشهای پناه گرفته بودیم و همانجا بود که گفتند چترت مرد ــ چترم نزار بود، همانند همین درخت و شکست، کاش این درخت نشکسته باشد. قلهی تپهی پهناورِ پسزمینه و ابرهایی که به حریم آن وارد شدهاند با تن و شاخههای درخت درهمتنیدهاند. ای کاش درخت میتوانست به تپه تکیه دهد همانطور که در عکس، تپههای استوار تکیهگاهش شدهاند: همچون سری آسوده بر بالش نهاده و موهایی بر آن آشفته. یا شاید «جایی که سرو بوستان با پای چوبین میچمد، ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیماندام را»*.
*کلیات سعدی، مصلحالدین
سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، 1385، چاپ اول، انتشارات هرمس. غزلیات، ص 532
