فریدون آو
بدون عنوان از مجموعهی کوکب لعل
1386
متن
سارا یکتاپورسوگ ستارهها
چهار گل کوکب
محو و آشفته با شتاب در قاب عکس میجنبند. بیرون میروند و به داخل بازمیگردند؛ نمیتوانند
یک جا بند شوند. ساقههاشان جوری به خود میلرزند که معلوم نیست صورت هر گل بر
کدام ساقه سنگینی میکند.
گیاهی که ذاتش
به سکون وصله شده و واژهی زندگی نباتی از یکجانشینیاش زاده شده حالا انگار آتش
به جانش افتاده باشد و صورت هراسانش را سیلیِ واقعهای تلخ مچاله کرده باشد. رنگ
لعلگونش وسوسه نمیکند، به لب و مِی نمیماند، سوخته و خشمگین است، کاسهی خون
شده است. اشکی برای گلها نمانده خشک و کمسو شدهاند. گویی این شورششان آخرین
تقلایشان است مثل سوسو زدن یک ستاره پیش از خاموش شدن.
