بایگان عکس و کلمه
Photo
هنگامه گلستان
بدون عنوان از مجموعه‌ی خمین
1353-1359

متن

سارا یکتاپور

هان!

 تصادفی که گمان می‌برم این عکس را دو پاره کرده سبب می‌شود چیزی در گوشم زنگ بزند: «تکیه بر آب کرده‌ای هُش دار»*

آن‌چه نمی‌بینم نشانم می‌دهد که عکس چه چیزهایی را نشان نمی‌دهد و گوشزد می‌کند که آن‌چه را می‌بینم باید با چه احتیاطی قضاوت کنم. متوجه باشم که از زندگی این شخص چه اطلاعاتی را به واسطه‌ی عکس در اختیار دارم و ذهنم چه تارهای سستی را پیرامون سند می‌بافد. سیاهیِ نیمه‌ی راست هر لحظه به من یادآوری می‌‌کند که زنی که صورتش را نمی‌بینم - چه بهتر که نمی‌بینم چون انگار اولین دریچه‌ی قضاوت به خصوص درباره‌ی زنان با رصد کردن چهره باز می‌شود - در دهه‌ی ۵۰ می‌زیسته و من رخت‌خواب سیاه و سفیدش، چراغ کم‌سوی اتاقش، پرهیبی از اشیا و قابِ روی طاقچه‌اش، چاردیواری‌اش با ترک‌های ترمیم‌شده، النگوهایش و بخشی از لباس و چادری را که به خودش پیچیده می‌بینم و هم‌زمان اجزای بی‌شماری را هم از آن زمان ممتدِ پر از علت و معلولِ زندگی‌اش نمی‌بینم.

 در پاییز ۱۴۰۴ از طریق عکسی که در زمانه‌ای متفاوت به مدد هنگامه گلستان به ثبت رسیده است می‌توانم بفهمم که این زنی که در بازه‌ای مشخص از زمان، در نقطه‌ی آشنایی از جهان بوده است دیگریِ دوری نیست و بلعکس چه‌قدر می‌تواند به من نزدیک باشد. و پشتِ این لایه‌ی چند‌صدم‌ثانیه‌ای که از او به من رسیده است چه ناگفته‌هایی وجود دارد که من از وجودشان مطلعم چون این عکس به چشم‌هایم رسیده است هر چند که چیستی آن‌ها بر من پوشیده باشد.

دلبسته‌ی این عکس نیمه‌پر و نیمه‌خالی‌ام چون به من یادآوری می‌کند عکس‌ چه را نمی‌تواند بگوید و آن کلماتی که با دیدن تصویر زندگیِ آدم‌های دور به ذهن می‌رسند با تمام اغواگری‌شان تنها ذهنیتی‌ست پیش‌ساخته و از سرِ عادت و سوار بر واقعیت که می‌کوشد خلاء تصاویر را با قصه‌های تلخ و شیرین پر کند و زندگیِ پرفراز و فرود آدم‌ها را با کلماتی بزرگ خلاصه کند.

 این عکسِ خشک و نیمه، هشیارم می‌کند.

 *سنایی، حدیقه‌الحقیقه