بایگان عکس و کلمه
Photo
فرهاد یساولی
بدون عنوان از مجموعه‌ی یادمان
1403 تا کنون

متن

غزاله رضایی

«محو می‌باید نه نحو»1

این تصویر جدید است؛ فرهاد یساولی آن ‌را یک سال پیش آفریده. همین عکس قدیمی هم هست و به گفته‌ی خودش به میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۶۰ باز می‌گردد. دو زن در میانه‌ی عکس به ‌هم فشرده‌اند، روبه‌روی عکاسِ آن دوران که آن سوی میز نشسته بوده و عکس می‌گرفته. دو زن اما دیگر در عکس نیستند، آخر یساولی امروز پشت میزی دیگر صورت و تنِ‌شان را محو کرده. عکس یکسره از نه(بودن) می‌گوید؛ می‌بینی چگونه تنِ پیچانِ گل‌های شاه‌عباسیِ آرَمیده بر قالی زیر پاهای محو دو زن له می‌شود؟ می‌بینی حتی دیگر آن گل‌های جعلی گلدانِ بی‌آب در خانه‌هایمان نیستند؟ چه بر سرِ آن بلورها آمده که وسط میز جا خوش کرده‌ بودند؟ آن نورها چرا دیگر پا به خانه‌هایمان نمی‌گذارند؟ آن سیمِ پیچان به کجا می‌رود؟ می‌بینی آن ویترای که رفته‌رفته از کادر بیرون می‌زند چه سبز و لاله‌گون است؟ آن سبزی کجا رفت و این تنگسالی کِی آمد؟ ویترای‌هایمان کجاست؟ مامان یادت می‌آید آن شیشه‌ی پاسیوی خانه‌ی کودکیتان را برادرت که آن روز «مُردن نمی‌دانست» چند روزه نقاشی کرد؟ چه خوب که من هم دیده ‌بودمش حتی اگر از عکس‌های تو و بابا به ‌یادش بیاورم، صورت برادرت را نیز به هم‌چنین. هیچ می‌دانی آن روز که خانه‌تان را خراب می‌کردند که بود آن سیه‌روزی که ویترای را شکست؟ موکت‌های خانه را که از زمین جدا کرد؟ کاغذ‌ دیواری‌هایتان را که پاره کرد؟ یادت می‌آید پیشانی و دست‌های بابا چگونه بر آن دیوارها و کاغذهایش پناه برده بود آن‌ روزها و شب‌ها که یار غارش، برادرت، مرده بود؟ همه را وقتی روی همین فرش‌ها می‌خزیدم نگاه می‌کردم. وقتی خانه‌تان سیاه بود. اگر مثل من و زن‌های غایب از این عکس خواهر داشتی، دردت کمتر نمی‌بود؟ تو اگر بدانی دردت کمتر بود. تو اگر بتوانی از یاد ببری.2

 

 

1-جلال‌الدّین محمد بلخی (مولوی)، مثنوی معنوی، دفتر اول، «حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان»

2-لحن بخشی از این متن ملهم از رمان فیل در تاریکی (1358) به قلم نویسنده‌ی فقید قاسم هاشمی‌نژاد است.