متن
غزال غضنفرینمایشِ شکست
عکس میخراشد و زخم میزند. و گمان میکنم که خونابهای رقیق جاری میشود در آن. در لابهلای لطف و جلای ازدسترفتهاش. تیزیهایش میشکافد پوست را و دردْ سر میرسد. ویرانی آشناست، زخمْ کهنه و سوزْ عمیق است.
عکس شریک مرگ است. تجزیهی خاطره است و گواهِ
نیستیست. به پایان نمایش میرسد و
از دورریزها نمیگذرد و حفظشان میکند بر قابی شفاف؛ دورریزِ زمان و زندگی.
عکس راه دوری نمیرود و در خود میماند. و بر
رسالت راستین خود پایبند است: از چهار سو بسته است به آن چارچوب بیرنگ و نمیگذارد
که ماندهی خاطراتِ تکهتکه فرو بپاشد و سرریز کند از قابِ نگاه.
عکس مصداقِ «بودن» است. شمایلی شکسته و مخدوش از حضور. جادوی تصویر آن
را بند میزند در ذهن و میسازدش از نو؛ و بازمینشاندش میان دستانی، کنج گنجهای، کنار سفرهای؛ میان زندگی.
آنجا که تنها در یادها باقیست.
