
متن
غزال غضنفریپردهی آخر
در میان هجوم روزانهی انبوه تصاویر، این عکس متوقفمان میکند. عکسی که عکاسی را با امکانات و ویژگیهای ذاتیاش به نمایش میگذارد. بر خلاف ظاهرش در لفافه سخن میگوید، با چیدمانی از سطوح دیداری چندگانه؛ لایه به لایه و قاب در قاب.
عکس رهایمان نمیکند؛ گویی در سازوکار دوربین قرار گرفتهایم و تماشای این صحنه را مدیون آن پردهی سیاهی هستیم که به کناری رفته و اجازه داده است که لحظهای نور از صحنهی پشتش بر سطح حساس فیلم بنشیند یا در تماشاخانهای مهمان پردهای از یک نمایش هستیم؛ نمایشی از رؤیای جاودانگی بر صفحهی حساسی دیگر. زنها پوشیده و محجوب خود را به چشم بیگانهی دوربین سپردهاند اما فاصلهی روانی خویش را با آن حفظ میکنند. آنها ندانسته میدانند که عکس بر عدم پیروز میشود و به دنبال ثبت آن هویت برساختهای هستند که مطلوبشان است و نمونههایش بر در و دیوار صحنه آویزان است. پس نگاه خیره و سنگین دوربین را تاب میآورند و تا لحظهی عکسگرفتن صبر میکنند. دو جوان پشت آن پردهی سفید اما مشتاق و کنجکاو، دوربین دوم را دید میزنند. آنها تنها بازیگران این صحنهاند که با نقابی نصفه و نیمه چشم در چشم ما دوخته و پیدا و پنهان، نقش خود را بازی میکنند. همه چیزِ دیگر در این قاب، یکسر ساختگی و دستکاریشده است: زنها، عکسها، تصاویر. عکاس هم که پشتش به ماست و تنها پرهیبی است ناشناس. با این حال رمزگان فرهنگی فضا آشنا و دلالتگر است؛ نشانههایی حامل معانیای همچون واژگان یک متنِ تصویری که ترجمانی از خواست و نیت زنهاست و بر «فقدان اصالت» آنها در عکسی که میگیرند صحه میگذارد.
عکاس مستقر روی صحنه دوربین و سهپایهاش را تنظیم میکند و حاضرباش میگوید. زنها آگاهانه دوربین دوم را نادیده میگیرند و به او خیره میشوند. پسرها همچنان ما را میپایند. عکاس شاتر را میچکاند. پرده میافتد و نمایش به پایان میرسد.