بایگان عکس و کلمه
Photo
عباس کوثری
بدون عنوان از مجموعه‌ی لبنان
1385

متن

غزال غضنفری

 طبیعت بی‌جان

جایی از گذران یک روز معمولی در اتاق خانه‌ای آشنا و غریب بی‌حرکت مانده است؛ در لحظه‌ای گنگ و نامعلوم. کدام روز؟ کدام خانه؟ کدام شهر؟ آن‌ روز که آینه در قاب خود فروریخته، جریان روزمرگی زوال‌ یافته و آن رومیزی توری به کناری برچیده شده است. آن‌جا که زندگی در هم پیچیده و زمان ایستاده است، پیش از آن‌که عکس آن را متوقف سازد.

«غم و اندوه به قلبم راه می‌یابد. از مرگ در هراسم».1 عروسانِ در قاب - زینت‌آرای دیوارهای اتاق در میانه‌ی آن زندگی  همچون شاهدانی بر این ویرانی، به ما نگاه می‌کنند و بر این گناه گواهی می‌دهند. عکس‌ها، یادمان‌هایی از آنچه «زندگی» می‌نامندش، در هنگامه‌ی این آشوب، دست‌نخورده و پابرجا بر دیوار باقی مانده‌اند؛ گویی تنها از آن رو که مرگ را در این جلوۀ طبیعت بی‌جان مؤکد سازند؛ چراکه عکس هم‌زمان از «آنچه که روزی بوده» و «آنچه که دیگر نیست» سخن می‌گوید. پس آن‌ها هم در مرگ فروغلطیده‌اند، درست مانند همه‌چیز دیگر در این اتاق؛ مانند جوانیِ آن مرد که تصویر کوچک‌اش در میان آینه‌های تکه‌تکه منعکس شده و از پشت غبار به عکاس می‌نگرد؛ یا آن درِ شکسته در گوشه‌ی راست تصویر که راه به جایی نمی‌گشاید. مرگ از میان درهای نیمه‌باز کمد چوبی گذر کرده و آرام و بی‌صدا بر اسباب و لوازم داخل آن نشسته است، بر گرمای رنگ دیوار، بر قاب خالی آینه، بر پنجره‌ی سمت چپ که حتی از نور آن هم کاری برای زندگی برنمی‌آید. هیچ‌کس اینجا نیست. «خاموشی به هزار زبان در سخن است»2. تنها «جنگ» در این خانه زندگی می‌کند.

1-افسانه گیلگمش

2-احمد شاملو