بایگان عکس و کلمه
Photo
مهران مهاجر
بدون عنوان از مجموعه‌ی بسته
1392

متن

غزاله هدایت

معلمی که نگاه کرد

هشت سالم که بود سر کلاس، تمام‌مدت بازی‌ام این بود که حرف‌های معلم را نشنوم و به دهانش نگاه کنم و بفهمم کلمات چه‌طور بیرون می‌ریزند، این صدا از کجا درمی‌آید، چه‌طور حروف و کلمات روی لب‌ها می‌نشینند و یا در دهان می‌مانند و یک‌باره در هوا پخش می‌شوند. یادم است حرف ب و حرف پ روی لب‌ها خیلی گیجم می‌کردند. حالا که این عکس را نگاه می‌کنم همان لذت نشنیدن درس‌های معلم به سراغم می‌آید، این‌که نَشنوم و زل بزنم به تخته‌ی خاکستری و ببینم این چراغ‌های مهتابی، آن وسط، کدام حرف ناخوانده را روشن می‌کنند؛ بفهمم چه لذتی دارد غرق شدن در جایی دیگر. چه‌طور می‌شود از کلاس فرار کرد و جایی دیگر جا خوش کرد. چه‌طور می‌شود او بگوید و من هیچ نشنوم. و حالا با خودم می‌گویم معلم این کلاسِ درس عکاسی از دیدنْ چه می‌گوید یا چه گفته است که خودش هم درس‌ دادن را رها کرده است و به تخته‌ی سیاه یا تخته‌ی سفید زل زده و در آن دو کلمه‌‌ی تقریباً ناپیدای بالا و پایین نورِ میانه گم شده است. و عجیب آن که کلمه‌ای که به دشواری می‌بینیم یا می‌خوانیم دوربین عکاسی است. کلمه‌ای که انگار معلم پیش‌تر بر تخته نوشته است و حالا پاک شده است تا عکاسْ عکس‌اش را بگیرد و من را به دیدن وادارد و نه به خواندن.