بایگان عکس و کلمه
Photo
عباس کیارستمی
بدون عنوان از مجموعه‌ی سفید برفی
1382

متن

پویا کریم

محوِ سگ

تلاقی نگاهِ زدوده‌ی حیوان با آن دو چشمِ شیشه‌ایِ زیبابین و ظریف‌اندیشِ طبیعت‌گرا چه می‌خواهد بگوید؟ به گمانم زیبایی عکس از یک‌سو در نگاهِ خیره‌ و دوسویه میان حیوان و انسان و از سوی دیگر در معنای چهره‌ی رازآمیز و نهانِ حیوان نهفته است. گاه عکس نگاه‌ِ ناآگاه مرا تماشا می‌کند و ناگاه آن حالِ نامرئی را در هیئت اتّفاقی که تنها یک‌بار رُخ می‌دهد، دیدنی می‌سازد: ناهم‌زمانی و ناترازی چهره‌به‌چهره شدنِ حیوان با انسان، رُستن گیاهی از تن‌اش، مسخ جمجمه‌وار سرش، سایش دُمِ شبح‌وارش با سایه‌ی گیاه، پیدایش ردِّ دست‌و‌پای ناپیدایش بر روشنی برف.

در خاطرم قطعه‌ی موسیقی آندانتینوی شوبرت با عکس هم‌سُرایی می‌کند و از رازِ نگاهِ تنها و معصومیت از‌دست‌رفته‌ی حیوان در چاه تاریک دنیا سخن می‌گوید. سگ به‌ناگاه بر برفِ هزاران‌ساله چون سایه و سکوت و سکون فرو‌می‌افتد و لحظه‌ای حیران در میان رفتن و ماندن بر سپیدی بی‌پایان زندگی بدان‌سان که هست درنگ می‌کند. او درمی‌یابد که انگار بیرون از تنِ طبیعی‌ خویش در میان زمزمه‌های هزاران برگِ معدوم و بیگانه با ردِّ دست‌وپایش در عمق سوزانِ برف ایستاده و همه‌چیز مبهم و گنگ است و هر‌دَم تنهاتر می‌گردد. اکنون هیچ ندارد جز سایه‌ای شبح‌گونه که هم هست و هم نیست.

آیا نگاه سگِ عباس کیارستمی به‌سان الاغِ روبر برسون در فیلم ناگهان بالتازار به رویش فاجعه‌ی انسانی‌ای دیگر می‌نگرد؟