
متن
سارا یکتاپورتصعید
میان پیکسلهای سبز و قرمز به سختی میشود چیزی
را شناسایی کرد. نقاطی که خود، صحنه را ثبت کردهاند و خود هم میپوشانندش و هالهای
مبهم به جا میگذارند. انگار که همهچیز در آستانهی متلاشی شدن است؛ در آستانهی تبخیر شدن و به ذرات معلق بدل
شدن.
بیشکلترین
عنصرِ عکس، تنِ بهخوابرفته است. تنی با هویتِ زدودهشده. جسمی که بیجان تلقیاش میکنیم و دچار به مرگ
موقت. مرگ، خود وابسته به مفهومِ سکون است اما فرایندِ ثبت، مرگ را نقض میکند.
نوردهی ِطولانیمدت و محو شدنِ
تن، حکایت از حرکات شبانه دارد.
حرکاتِ جسمی که باید تجربیاتِ روح سرگشتهاش را خواب دیده باشد. خوابی که اگر پس
از بیداری به یاد بماند، ملغمهای است از واقعیت و اوهام. از عناصری واقعنما اما
غیر قابل باور. از دستِ آویزان روی صندلی سمت راست و سیاهی بلعندهی سمت چپ. از
انعکاسِ روشنِ پنجره روی دیوار و مثلث تاریک و انگار خالیِ روی زمین و از
تابلوهای نصفهنیمه و تلاقیشان با کلیدهایی که اگر روشن شوند عکس یکسره میسوزد
و خواب به انتها میرسد. انتهای مرگ یا بیداری.