
متن
غزاله هدایتسیاه و سفید
بیشتر عکسهایی که
از علی قلمسیاه دیدهام عکسهایی ورزشیاند یا عکسهاییاند که در سفرهایش در
گوشهکنار گرفته است اما چند عکسی هم از او از حیوانات دیدهام که هربار من را نگه
میدارند؛ لحظه و کیفیتی در این عکسها هست که به واقع تماشاییاند. از میان این
عکسها عکس دو قوی سپید در سیاهی آب، بیش از همه برایم دیدنیست. عکسی که رنگیست
اما زیباییاش در سیاهوسفیدش است. و انگار ناخواسته مرا میکشاند به نگاه عکاسان
مدرنیست امریکا و از همه بیشتر ادوارد وستون با آن عکسِ صدفِ پرتلألوِ بهسان قو
و آن عکس پلیکان مرده که مجسمهوار زیباییشان را به رخ میکشند. اما
این قوها که سر در آب فروبردهاند مرا دلتنگ زیبایی میکنند و مرا دلتنگ دیدن
جزئیات عکس و مرا دلتنگ حس نوازش پَر و مرا دلتنگ خلوت و تنهایی (با آن پچپچه
یا بوسهی نادیدنی زیر آب) میکنند و آن زیباییای که در آنی با نوری با دوربین به
چنگ میآید تا بگوید اینها دو قو هستند، و این اعجاز چشم و دوربین است. همین.