
متن
فرزین آزرمتجسد یک رؤیای فروپاشیده
این عکس راوی نه
یک «لحظهی قطعی» بلکه راوی یک لحظهی تاریخیست. قابِ کج و خطوط خشن و تیز در
تمام تصویر از زوال و متلاشی شدن حرف میزند. از تن عریان درختان پسزمینه میتوان
فهمید که زمستان است. تکهتکههای سنگی از گوشهگوشهی یک امپراطوریِ ساقط شده جمع
شدهاند و در این تلاقی یک معنا گرفتهاند: پایان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.
مجسمهی الکسی
کاسیگین جلوتر از همگان، انگاری در زمین فرو رفته است. دیپلمات پرکار
دوران جنگ سرد، سر به زیر در این سرما به زمین خیره شده است. مدالهای افتخار لنین
هم روی سینهی پیکر سنگیاش به چشم میخورد. کاسیگین در این رستاخیر نمادینِ
پیکرهای شمایلیِ شخصیتهای متحد شوروی، لنین را نه در محفظهی شیشهای مقابل
کرملین، بلکه پشت سر خودش حس میکند. لنین اما همچنان مصمم و قدرتمند دارد به ما (دوربین)
نگاه میکند. حتی رنگمایهی خاکستریاش هم متفاوت با پیکرههای دیگر، به رنگمایهی
خاکستری آسمان نزدیکتر است. رهبر مقدس بلشویکها که کتابهایش کتب آسمانی پیرواناش
بود، حالا چیزی نیست جز تجسدی سنگی و سرد و بیجان.
حالا آقای مک
دونالد جایگزین لنین شده است. مردم شوروی که در صفهای بیپایان منتظر او
بودند، اکنون در روسیه در صفهای طولانی
منتهی به همبرگرفروشیهای آمریکایی ایستادهاند. روسها در این لحظهی تاریخی مصرفکنندگان
رؤیای این تکهگوشتهای گرد هستند؛ رؤیایی بیسر بهسان مجسمهی ایستاده در
عکس.