
البرز کاظمی
بدون عنوان از مجموعهی مواجهه
1393
متن
غزاله هدایت رنگهای درهم
این عکس انگار همهاش دربارهی تنهاییست؛ دربارهی سرما است یا که دربارهی درد دلی است که دستی بر آن ننشسته و گرمای کیسه جایش را گرفته است. و دری که محکم نپیچیده است و آب ولرم آن بیرون ریخته است. شاید دربارهی همین خیسی است؛ آن لحظه که عکاس را بیدار کرد تا از جا بپرد و از نقشهی بهجاماندهی چروکهای تن ملافه عکس بگیرد. این نقشهی خیس انگار همهی تصویر را در خود میبلعد و بیرون میریزد و مدام من را به پیش و پس میکشد؛ آن زمان که او در خواب بود و آن لحظه که پشت دوربین به پسِ خواب از روبهرو نگاه کرد. شاید هم دربارهی هیچ کدام از اینها نیست، نه دردی هست و نه پیش و پسی، فقط رنگهایی اینچنین ساده و بهچشمآمدنی که آن گوشه افتادهاند تا عکاس را لحظهای نگه دارند. هرچه هست آشناست؛ هم تنهاییاش، هم خیسیاش و هم رنگاش.