بایگان عکس و کلمه
Photo
رعنا جوادی
بدون عنوان از مجموعه‌ی روزهای انقلاب
1357

متن

سارا یکتاپور

چشم‌اندازِ نامعلوم

زمانی که پیش‌زمینه را درست ندیده‌ام نمی‌توانم روی پس‌زمینه تمرکز کنم. پیش از دیدنِ آدم‌هایی که دوش به دوش‌شان ایستاده‌ام چگونه می‌توانم آن‌چه جلوتر رخ می‌دهد را ببینم؟

محسوس‌ترین احساسی که می‌توانم از آن دست‌ها و نگاه‌ها بخوانم انتظار است. انتظاری توأم با نوعی شگفتی و پرسشگری. او که از همه به من نزدیک‌تر است و من مطلقاً چیزی از او نمی‌بینم جز فرم لباسش هم همین را به من می‌گوید. دستی که به آن درختِ جوان و نحیف پناه برده هم همین‌طور؛ این که ما بلاتکلیف و منتظریم. ما گرد هم آمده‌ایم، دورتادور چیزی جمع شده‌ایم، چشم در چشمِ همدیگر دوخته‌ایم و منتظریم تا اتفاقی بیفتد. در چنین واقعه‌ای گاهی حرکتِ یک نفر گزاره‌ی «ما منتظریم تا تکلیف‌مان‌ روشن شود» را به «ما آمده‌ایم تا تکلیف‌مان را روشن کنیم» بدل می‌کند.

نمی‌فهمم که در مرکزِ این میدانِ انسانی چه ‌چیزی در حال رخ دادن است. نمی‌توانم تشخیص دهم که دقیقاً چه واقعه‌ای از میان وقایعِ بی‌شمارِ انقلابِ 57 ما را گرد هم آورده است و نمی‌دانم که این بهت و نگاه‌های پرسشگر چه ربطی به آن ماشین و آن مردِ به ظاهر مسلح دارد؛ اما می‌دانم که گزارشی از اتفاقاتِ مرکزِ میدان هم پرسش‌هایم را پاسخ نخواهد داد. من چشم در چشم و دوشادوشِ همراهانم، که همچون من نمی‌دانند عاقبت به کجا کشیده خواهند شد و نتیجه‌ی کنش‌های‌شان چه خواهد بود، ایستاده‌ام و دلم به همین گرم است که می‌دانم در این نبرد تنها نیستم.