
متن
غزاله هدایتآلبوم شیشهای
این قهوهخانهدار
چه ذوقورزیای کرده است که این مردان ۳ در ۴ و یا ۶ در ۴ را لب به لب زیر شیشهی
این میز گذاشته است. نمیدانم اینها از دوستان و آشنایان صاحب کافهاند یا طی
سالیان اینجا و آنجا افتادهاند و حالا آن زیر جا خوش کردهاند. به هر رو آنها
عکسهای گمشدگانیاند که انگار پیشتر کف زمین افتادهاند یا که از کیف پولی سُر
خوردهاند و حالا پیدا شدهاند و زل زدهاند به ما؛ انگار شدهاند از متعلقات این قهوهچی،
شدهاند آلبوم خانوادگی مردانهی این صاحب قهوهخانه. و عکاسِ این عکس چه هوشمندانه
اینجا ایستاده است که همهشان رو کردهاند به ما، سرازیر شدهاند به سوی ما تا ما
را بکشند درون تصویر؛ همین که سرمان را بالا میآوریم چشم در چشم این پسرکان مکث میکنیم.
و چه باریکبینانه عکاس چهرهی آن مرد نشسته را در میانهی تصویر و آن مرد ایستاده
را در انتهای تصویر حذف کرده است؛ با حذف آن دو چهره، انگار چهرهی پدران غایب میشوند
تا چهرهی این دو مرد کوچک، بزرگ شوند. در این بازی حذف و حضورِ آنها ما هم
مدام در آن ابعاد کوچک تصاویر میگردیم تا پدران این پسرها یا پسران این پدرها را پیدا
کنیم.