بایگان عکس و کلمه
Photo
ناصر حقیقی
بدون عنوان
دهه‌ی 1340

متن

سارا یکتاپور

            دگر شهر

 در عکاسی امروز آثار بسیاری دیده می‌شود که در آن‌ها شکستن و گسستنِ نقطه‌ی دیدِ واحد و ثابت - برای گسترش دیدمان نسبت به فضا - مد نظر بوده است. این‌جا در این سطحِ دوبعدیِ حاصل از ابزاری تکچشمی، بخشی از شهر صدها بار منعکس شده است و از صدها قاب و صدها نقطه در سه بعد، می‌توان نمایی از شهر را دید. باز از آن وقت‌هایی‌ست که کلمه عاجز می‌ماند. تنها دیدنِ آن‌چه در آینه‌ها و شیشه‌ها منعکس شده‌ و درآنی ثبت شده است، به هزاران نقطه از ذهن نقب می‌زند. نمای مقابلِ این صحنه در عکس را تکه‌تکه و کج ومعوج در آینه‌ها تماشا می‌کنم؛ تکه‌هایی از بدنِ عابران در آینه‌های مختلف و زاویه‌هایی از بدنِ سوژه‌های پیش‌زمینه که نمی‌شود آن‌ها را دید جز در آینه. حتی پشت آینه‌ها را هم به وسیله‌ی آینه‌ای دیگر می‌بینم. هرآن‌چه از لحاظ فیزیکی باید از نظرم پنهان بماند را به آنی در یکی از این اشکالِ صیقلی می‌بینم. با دست‌هایم قاب را محدود می‌کنم و فقط آینه‌های روی زمین را نگاه می‌کنم. این اشکالِ درهمفرورفته با صدها منظر، فضای روبه‌رویی را نشان می‌دهند که عکاس با دوربین‌اش آن‌جا ایستاده است. مغز نمی‌تواند یک فضای منسجم را با این تصویرِ پاره‌پاره تصور کند. آیا ممکن است در حالِ تماشا کردنِ بخش‌هایی از جثه‌ی عکاس باشم بی آن‌که خود بدانم؟ نمای منعکس‌شده در شیشه‌ی پنجره‌ها هم کج و معوج است؛ آمورف و بی‌شکل. در نهایت تماشای عکس را پای ویترینِ آن مغازه تمام می‌کنم. در ترکیبی میانِ آن‌چه پشتِ شیشه است و آن‌چه درست در مقابلِ آن قرار دارد.عکس پر از انعکاس‌هایی‌ست که بر اساسِ منظره‌ی روبه‌روست و همچنین دروغین‌ترین تصویر از آن منظره است؛ انعکاس‌هایی که با دیدن‌شان می‌توانم واقعیت‌هایی را بر اساس مشاهداتم حدس بزنم اما به هیچ نمود حقیقی‌ای از آن‌چه بازمی‌نمایاند نمی‌رسم؛ درست مانند تجربه‌ی تماشای هر عکس دیگر.