
متن
غزال غضنفریبنبست
این قابِ بسته
در تنگنا قرارمان میدهد؛ از هر جهت گویی نگاهی گرفتارمان میکند و اضطراب میزاید.
حتی نگاه دو مرد از پشت سر، سخت به چشممان میآید. در این مناسبات پیچیدهی نگاه
و بازی آشفتهی دستها و عکسها و چشمها سردرگم میشویم. امتداد نگاه زن جوان و
مرد مسن در دو مسیر مخالف به چپ و راست به اندازهی حال و روز این مردم گیج و
پریشانمان میکند. هر کدام را که پی میگیریم به یکی از دو مردی میرسیم که این
قاب انتظار و امید را از دو سو بستهاند. از مردان پاسخی گیرمان نمیآید؛ دست
خالی بازمیگردیم و درمانده و بیتاب راهی برای رهایی از این مخمصه میجوییم اما نگاه
خیرهی زنی درست در مرکز تصویر سر میرسد و با چهرهای ناتمام و پوشیده با عکس
مردی جوان به گردابی از هول و بیم میکشاندمان و در تاریکی رهایمان میکند.
آیا حقیقت نزد
مردانِ تازهازراهرسیده است؟ آنها که گویی از جهانی دیگر آمدهاند و ایزدان معرفت
و آگاهیاند. عکاس اما جایگاهی خدایگونهتر دارد؛ او بر فراز تمامی این بدهبستان
رنج و ترس ایستاده است و ظلمت جنگ را نشانمان میدهد.