
متن
مهران مهاجرمساحی عکس
عکس انگار هیچ
نمیخواهد بگوید، تنها میخواهد ما را از مادهی عکس بیاگاهاند. از نیمهی دیگر
عکس میگوید، همان نگاتیوی که هیچگاه بر عموم ظاهر نمیشود و در خلوت تاریکخانه
میماند. از سوراخهای حاشیهی فیلم میگوید و آنها را به رخ ما میکشد. سوراخها
تختاند و فرورفتنی در کار نیست. شاید میخواهد بگوید به مرزها هم میتوان نشت کرد
و آن سوی مرز دیدن هم میتوان سرک کشید. هرچند در سوراخها هم چیزی نیست جز سیاهی
. عکاس از عدد میگوید، شاید میخواهد نقبی بزند به چندینگی و کمیت عکس و نقدی
بکند این کمیت را. حروف هم انگار تولید انبوه صنعتی را مینمایانند و نیز شاید
اشارتی باشند به رابطهی عکس و زبان. تختی عکس هولانگیز است. در این سطح تخت تنها
حروف و عددها اندک ژرفایی را میسازند. سیاهی و سفیدی عکس گویا طرحی از شهر به دست
میدهد. این طرح هندسی سیاهوسفید معلوم نیست بنایی در شهر است یا مادهی عکس.
شکل هندسی، اعداد، حروف چاپی و سوراخهای حاشیه همگی انگار از مهندسی و مساحی
حکایت میکنند اما در صورت و مادهای مبهم مهندسی و مساحی میکنند و مبهم میمانند.