
تورج خامنهزاده
بدون عنوان
1392
متن
غزال غضنفریروشنایی یک رؤیا
عکس به خوابی میماند بیآغاز و بیانتها؛ دلچسب و
مستیبخش. دستات را میگیرد و در راه میکشاندت؛ در حالتی میان لمس و نابسودگی،
میان آگاهی و ندانستگی. راه میروی اما نه با پایی بر زمین. از آستانهی نور عبور
میکنی اما نمیرسی به آن پایانِ این چشمانداز، به آن نشانِ انتهاییِ این مسیر. گویی
آن نیمکت جایی نیست برای آسودن؛ تنها موضوعی است برای نگاه وقتی که در راهی؛ و خوب
میدانی که رسیدنی در کار نیست.
عکس در مرز خواب و بیداری نگاهات میدارد؛ در مرز
جاودانگی و زوال. از تاریکیِ حضور بیرونات میکشد و به این نور خیالی میسپاردت.
و آنجا معلقات میکند و میگذارد که مزهمزه کنی روشنایی یک رؤیا را.