
متن
مهران مهاجرآینهها و پنجرهها*
سنت عکاسی با
خودرو و خیابان و جاده و سفر پیوندی تنگتنگ دارد. اما اینجا نه خیابانی است و نه
جادهای و نه سفری. اگر هم هست امکان دیدناش نیست. عکاس در خودرو نشسته، خودرویی
که نمیدانیم راه میرود یا ساکن و ساکت خفته است. شاید هم عکاس در خودرو گیر
افتاده است. بر صندلی عقب نشسته است و صندلیهای جلو هم خالی است. پس امیدی به
رفتن نیست. انگار عکاس هیچ چارهای ندارد جز آنکه در این محبس عکسی بگیرد. راه
گریز او عکاسی است. شاید هم عکاس عامدانه خواسته از تکرار و ملال بیرنگ زندگی
روزمره بگریزد. پس به این کنج بستهی خاموش و خلوت پناه برده است. اما اینجا هم
رنگی نیست.
بیش از هر چیز در
عکس قابدرقاببودگی را میبینیم و آینهها و پنجرهها را. اما نه پنجرهها چیزی
از جهان بیرون مینمایانند و نه آینهها از عکاس چیزی میگویند. پنجرهها پارچهپوشاند
و کدر. آینهها هم همین کدورت را بازمیتابانند.
همین کدورت عکاس
را در خودرو نگاه داشته و ما را در عکس.
* نام عکس پدر
است. نام پدر را کنار گذاشتم تا خوانش عکس از دایرهی نیت مؤلف فاصله
بگیرد. آینهها و پنجرهها در اینجا اشارهای دارد به کتاب مشهور و نمایشگاه آینهها
و پنجرههای (۱۹۷۸) سارکوفسکی. او در این کتاب با نگاه به دو دهه عکاسی آمریکا
عکاسی را یا پنجرهای رو به جهان میانگارد و یا آینهای بازتابندهی روح و روان
عکاس.