
متن
سارا یکتاپورتوالی تصادفی رخدادهای مبهم
سر تا سرِ برهوت، تکههایی پخش شدهاند. خُردهشیشههایی
که زمین را به آسمان دوختهاند و با منعکس کردنِ آسمان روی زمین اتصالی بین دوگانهی
زمین و آسمان ایجاد کردهاند؛ همان خواستی که تپهی مرکز تصویر هم در پی آن است.
این تپه مُشتی نیست روان به سوی آسمان، بلکه تمنای زمین است برای رسیدن به آسمان؛
تمنای خُردهای در میان هزاران تکه است برای خورشید شدن. ذرهی حقیری که نتیجهی
یک شکست عظیم است؛ آنقدر عظیم که نمیتوان وجود متحدی که این ذرات از آن حاصل شدهاند
را تصور کرد. ماهیتِ کلِ واحد گنگ است و نمیدانم پس از کدامین انفجار شیشهها اینچنین
روی زمین رواناند و اصلاً چرا پیشتر آن شئ مصنوع در این زمین بایر میان کپههای
خار جا گرفته بود؛ اما آنچه مهم است همین توالیِ تصادفیِ رخدادهای مبهم است که
این جزیرهی سرگردان را ساخته؛ جزیرهای معلق میان زمین و آسمان.
من این جزیرهی سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر دادهام
و تکهتکه شدن، راز آن وجود متحدی
بود
که از حقیرترین ذرههایش آفتاب به دنیا آمد.*