بایگان عکس و کلمه
Photo
محمد غزالی
بدون عنوان از مجموعه‌ی بد و بدتر، با تو
1396

متن

مهران مهاجر

دیدنِ ندیدن

سخت است بخواهیم نمایی را ببینیم که عکاس انگار اصرار داشته نبیند یا می‌خواسته ندیده عکس بگیرد.

سرراست بگویم نمی‌دانم عکاس به چه سودایی عکس گرفته و به چه سودایی از دیگری نابینا خواسته تا از همان صحنه او هم عکس بگیرد. هرچه هست پیوند این دو عکس جذاب است؛ تقابلی دو‌گانی می‌سازد که در همان هنگام ساخت واسازی می‌شود. یک عکس کج است و یکی صاف، یکی ایستا است و یکی پویا، یکی واضح است و یکی محو، یکی پیش‌زمینه‌اش پر است و یکی خالی. در هر دو اما انگار چیزی چندان برای دیدن نیست. همان چیزهایی است که هر روزمان می‌بینیم و نادید‌ه‌شان می‌گذاریم. چرخه‌ی تکرار زندگی روزمره نمی‌چرخد بل‌که از یک چهارگوش به چهارگوشی دیگر می‌سرد و می‌لغزد. شاید هم به فضای بیرون عکس فرومی‌ریزد. رنگ‌مایه‌ی سبزِ غالب، باز ناسازه‌وار انگار هوای عکس را خفه کرده است. شاید هم فضای خفه‌ی بیرون عکس به درون آن هم نشت کرده است.

این دو عکس به‌هم‌چسبیده هم درباره‌ی عکاسی‌اند هم درباره‌ی زندگی، اما نه به‌سان دوقلوهای آربس.دشوار بتوان گفت یک عکس می‌بینیم یا دوتا و همین آغاز واسازی آن است. انگار عکس‌ یا عکس‌ها با کنایه و نیشخند و نقیضه‌سازانه سازوکار زندگی و دوربین را هم‌هنگام به بازی گرفته‌اند؛ از تکه‌برداری تصادفی گرفته تا تولید پیاپی و پشت هم. هرچند تفاوت معنادار این دو چهارگوش دوقلو باز با همان نیشخند و نقیضه‌سازی و علی‌رغم منش ماشینی تولیدشان از یکه‌گی هم سخن می‌گویند. از یکه‌گی تجربه‌ی عکاسی و از یکه‌گی تجربه‌ی زیسته.

انگار پرسش این کار از عاملیت عکاس است در عکاسی.               


*  گراهام کلارک در کتاب عکس عکس دوقلوهای آربس را تصویری مثالی درباره‌ی سرشت دشوار معنای عکاسی می‌خواند. بنگرید به گراهام کلارک، عکس، ترجمه‌ی حسن خوبدل و زیبا مغربی، تهران: تماشا، ۱۳۹۹، ۳۷-۳۹.