
متن
مهران مهاجرآبتنی در خاکستری آب
عکسی است از آبتنی در آبادان. چیزی غریب در این عکس ساده
موج میزند. سخت میتوان این غرابت را توصیف کرد. میخواهم اندکی در غرابت این
سادگی بکاوم.
آب را همیشه به رنگ آبی میشناسیم، همان رنگ خودش. اما اینجا
آب خاکستری است. یاوه میگویم عکس سیاهوسفید است و از رنگ خبری نیست. اما انگار
کدورت گسترهی خاکستری راهی نمیگشاید تا به رنگ بیاندیشیم، آن هم رنگ آبی. باید
به همین خاکستریها بسنده کرد و در آن چرخید. همین گسترهی خاکستری در عکس چه کرده
است؟ عناصر عکس، یعنی نخلزار و آدمها را به گوشهها و مرزها پراکنده است، هرچند
یکی هم در میانه مانده است. پهنهی خاکستری آب پهن است و عکاسی هنر دیدن لبهها
است و اینجا هم چه خوب عکاس موضوعات خود را به لبهها رانده است. و اینچنین
پیوندی پویا میان فضای نمایان عکس و فضای سترده ساخته است. باد انگار میخواهد نخلها
را به بیرون عکس براند. دو نفری هم که در چپ و راست عکس هستند روی به سوی بیرون
عکس دارند. آنجا، آن بیرون چه خبر است نمیدانیم. ما حتی نمیدانیم درون عکس چه
میگذرد. آنکه در میانه است آیا سر بیرون میآورد؟ عکس بیشتر میپرسد تا بخواهد
چیزی بگوید. آرامش عکس ناآرام است. عکس خلوت است اما انگار بیرون خبری هست، آرامش
عکس ناآرام است. سال ۱۳۵۶ است. بیرون چه خبر است؟