
متن
غزاله هدایتسنگ و سایهاش
پیشتر که این
عکس را میدیدم عکسهای سیگارهای اروینگ پن آمریکایی پیش چشمم میآمد؛ عکسهایی
که سروشکل عکسهای تبلیغاتی پن را داشتند اما خواستشان نمایان کردن مرگ عزیزانی
بود که بیماری سرطان تن و جانشان را گرفته بود.
اما امروز که این عکس عکاس ایرانی را میبینم مدام گفت و شنودهای نمایشنامهی درخشان مرگ یزدگرد بیضایی در گوشم میپیچند. آنجا که میگوید: «همصحبت من سنگی بود نهاده کنار سنگی دیگر»* یا آنجا که میگوید: «اینجا گور کنار گور برای ما میسازند؛ سنگ بر سنگ، و میخ دار مرا استوار میکنند.»* و آنوقت است که میبینم در این عکس، این دو تکه آجر (نان)، بر هم خسبیدهاند تا لببسته چیزی نجوا کنند و به گوشم برسانند که این عکس اینجایی است و پشتاش بند است به آنچه خوانده است و آنچه شنیده است و آنچه دیده است.
*مرگ یزدگرد، بهرام بیضایی، کتاب جمعه، شمارهی ۱۵، تهران، ۱۳۵۸.