
متن
فرزین آزرمحجم خاموش
تصویر، مکثیست شاعرانه بر لحظهای از سکوت شهر.
نیمکتی بتنی در دل سنگریزهها آرام گرفته، اما از زاویهای که زمین را به آسمان پیوند
میزند، چونان سکویی برای تأمل یا پرواز خیال به چشم میآید. دوربین با نگاهی پاییندست،
آن را چون معبدی خاموش و زمینی
سترگ به تصویر کشیده است؛ جایی برای نشستنِ نه تنها جسم، که اندیشه. حجمی
سنگین از محوشدگی که بر تصویر غالب است، تصور ما از فاصله و کارکرد اشیاء را بر هم
میزند؛ همه چیز در عین آشنایی، غریب است.
در
پسزمینه، درختی باریک و جوان قد کشیده، گویی از دل نیمکت جوانه زده باشد. تنهی
نازکش از قاب بیرون میزند و برگهای اندکش در آسمانی سپید، رقصی خاموش دارند.
تضاد میان سختی بتن و لطافت برگها، میان ایستایی و رویش، میان بیجانی و زندگی،
تمثیلیست از تقابلها و همزیستیها در دل شهرهای امروز.
نور
نرم و غروبگون، لایهای از رؤیا بر سطح تصویر میکشد. رنگها آراماند و پسزمینه
با ساختمانهایی محو، تنها به اندازهی یک خاطره حضور دارد. در این قاب خاموش،
جهانی ساخته شده که در آن، هر چیز معمولی به افسانهای بیصدا بدل میشود؛ جهانی
که در آن یک نیمکت بتنی میتواند شعر بگوید.