
متن
مهران مهاجرنور خاک
این نور از کجا میآید؟
نور خود عکاس که نیست. انگار نور خودروی عکاس است. آری نور مدرنیته است که بر خاک
و بر زمین عکس میپاشد. نوری که اما توان ندارد همه جای عکس را روشن کند. آیا این
خاصیت مدرنیته نیست؟ همه جا را روشن نمیکند. مگر نوری هم هست که همه جا را روشن
کند؟ ابهامِ کدرعکس چشمها را شیفته میکند. انگار میخواهیم در تیرگیهای عکس راه
برویم، اگر نهراسیم؛ نور که چند گامی را بیش روشن نکرده است. افق اندکی کج است،
انگار عکاس میخواسته به ناپایداری حال اشاره کند.
به دیدهی من عکس نمونهی
اعلای منظرهی ایرانی است. نه اسطورهای است و هم اسطورهای است. نه آسمانی است و
هم آسمانی است. اما هم خاکی است و هم خاکی است. انگار عکاس هم میخواهد پای در این
خاک بگذارد؛ پایش که در این خاک هست. و من بیننده هم. در خاک این عکس میمانم.