بایگان عکس و کلمه
Photo
احمد علیزاده نوحی
آبادان
1353

متن

پویا کریم

همه‌ی افتادگان

زمان در آستانه‌ی خیابانِ شهر و خیالِ آسمان بی‌جان شد و در این میانه، تنِ ما نیز در مه بی‌حرکت ماند. صبح که از خواب بیدار شدیم، لباس‌های‌مان پُر شده بود از مه، سراسیمه و خسته از مرورِ مرثیه‌ها تنها می‌خواستیم از محاصره‌ی مه بیرون بیاییم. یکی از ما با چشمانی حرمان‌زده شعرِ تازه‌ای بر لب داشت و دیگری در حال‌وهوای مه‌آلود شهر می‌راند. ما همواره حسرتِ نورِ سپیدِ آنسوی مه را داشتیم و صدای شکوفه‌ها و برگِ درختان را در آنسویِ مه باوضوح می‌شنیدیم. ما یادآور تمامِ زوج‌های سرگردان و خسته و بی‌کسِ تاریخ ادبیاتِ بشری بودیم. آن‌قدر امید برای ما به تعویق افتاد که در آستانه‌ی خیابانِ شهر و خیالِ آسمان بی‌جان شدیم.