بایگان عکس و کلمه
Photo
رعنا جوادی
روزهای انقلاب
1357

متن

پویا کریم

درک یک پایان

برخی عکس‌ها آنقدر خالص و ناب‌اند که می‌باید بی‌مقدمه به سراغشان رفت تا از صراحت آن‌ها کاسته نشود. رعنا جوادی صحنه‌ای از زندگی روزمره‌ی مردم در روزهای انقلاب را در گورستان دیده و مستند کرده. عکاس ما را در برابر تصویری می‌نشاند که جابه‌جایش کاستی و شکستگی و نارسایی دارد. گاهی در دل مناظر زندگی، امرِ پیش‌پاافتاده عمق زندگی را در برابر چشمانمان می‌گذارد. عکسِ کلاژگون و تخت و خاکستری رنگِ پیشِ رو، بیان‌گر وضعیتی نابه‌سامان است که در غباری از رنج و فقدان و سرخوردگی فرورفته و با یک نظر می‌توان در عمق آن به چیزی پی‌برد، چیزی که دیدنش دلهره‌مان را برمی‌انگیزد.

به‌راستی این دریافت متأثر از نگاه ساده و صریح عکاس است یا بی‌میلی نسبت به هرگونه رتوریک تصویری؟ یا ناشی از موضوعِ عکس است: قابِ شکسته‌، سنگِ گوری بی‌نام‌و‌نشان، بدن‌های تکه‌تکه، واژه‌های در پسِ پرده، و آت‌آشغال‌های روی زمینِ بی‌بروبار؟ به‌راستی چیست؟ یا شاید هیچ نیست و تنها «خلاء» است. هیچ‌گاه احساس نکرده‌ام که یک عکس را چندان خوب درک می‌کنم، چرا که عکس یک دال ساکن است و هیچ زمانی ندارد. نگریستن به عکس حاضر و نوشتن درباره‌ی آن زمان‌های گونه‌گونی را پدیدار می‌کند که زمانِ ساکن و گذشته‌نگر عکس را بدل به زمانِ «تعلیق» می‌کند.